مانیارمانیار، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

ستاره های آسمان زندگی من ( مانیار )

اولین بهار در کنار تو

عیدت مبارککککککککککککک پسرم خدا را شکر که پیش ما هستی . چهارشنبه سوری سامیار و بابایی مشغول بازی شدند . من و تو هم چند دقیقه رفتیم بیرون . از روی آتش پریدیم و خوندیم                    زردی من از تو       سرخی تو از من بعد زود برگشتیم . چون سر و صدا زیاد بود . خونه تکونی تقریبا تموم شد . اما با بخیه ها که هنوزم اذیتم می کنه یک کمی سخت بود . روز سال تحویل هم سفره ی هفت سین چیدم و بعد از تحویل سال ، با هم اولین بهار تو را دیدیم .  بعد هم  از من و بابایی و سامیار عیدی گرفتی . انشاالله که صد بهار را ب...
7 فروردين 1392

یک ماه گذشت

پسر خوشگلم ماه اول را در کنار هم گذراندیم . شب ها اصلا نمی خوابی . از ساعت یک تا پنج بیداری . خیلی بامزه گریه می کنی . موقع گریه می گی dehaaaaa .وزنت بیشتر شده . وزنت 3550 گرم شده و قدت خیلی بلند شده . بابایی انقدر دوستت داره که چند روز پیش می گفت : وقتی سرکار هستم احساس می کنم بوی مانیار می یاد . دلم ضعف می ره .سامیارم خیلی دوستت داره . خیلی از شبها از صدای گریه ات بیدار می شه اما هیچ اعتراضی نمی کنه . قول بده تو هم برادر خوبی برایش باشی .                                   &...
3 فروردين 1392
1